تبيين امنيت در جهان مهدوي
مقدمه
درآمد
سخن از آرمان شهر و مدينه فاضله بشري، يکي از دغدغه هاي پايدار انسان و انديشه هاي انساني بوده است؛ اما آنچه از ديرباز تاکنون تدوين و تبيين شده بيشتر از « زاويه هدف و کار ويژه هاي اين آرمان شهرها » به آن دغدغه مي نگرد. آنچه شايد کمتر بدان اشاره رفته و در هياهوي الفاظ و آرا، مغمور مانده است تبيين راه هاي رسيدن به چنين مدينه اي است.« نظريه جامعه اخلاقي » (1) که تلاش مي گردد اينک به عنوان يک تئوري کلي و منسجم و جامع نظريات پراکنده در اين باب، مطرح شود در پي جست و جو و تاکيد بر طرق وصول به شهر آرماني منظور نظر خود است.
اين مقاله- که به مناسبت همايش گفتمان مهدويت تنظيم شده هاست - از ارتباط اين نظريه با امنيت سخن مي گويد.
در بخش اول، نظريه فوق به نحوي مختصر بيان مي گردد تا « چارچوب و ساختار بحث » مشخص شود. در بخش دوم، اين نظريه با جامعه مهدوي ( به عنوان جامعه آرماني ) تطبيق مي گردد. در بخش سوم، به امنيت و سطوح آن در جامعه اخلاقي مهدوي مي پردازيم و بالاخره در بخش پاياني تلاش مي کنيم که نتيجه و ثمره اي از بحث- براي زندگي امروز خويش - به دست آوريم.
بخش اول: بيان موجز نظريه « جامعه اخلاقي » ( چارچوب نظري بحث )
در ابتدا، منظور خود را از « اخلاق » ، « جامعه » و « اخلاق اجتماعي » روشن مي کنيم؛ آن گاه به رابطه اخلاق با « سياست » ، « عدالت » و « قانون » اشاره مي نماييم و سپس نظريه را- به عنوان ساختار بحث اصلي خود- بيان خواهيم کرد.تعريف اخلاق
اخلاق را به دو بخش تقسيم مي کنند: ملکاتي که سرچشمه پديد آمدن کارهاي نيکوست که اخلاق خوب و ملکات فاضله ناميده مي شود؛ و صفاتي که منشا اعمال بد است و به آنها اخلاق بد و ملکات رذيله مي گويند. بنابراين اخلاق خوب به معناي همه خلق هاي پسنديده است. (2)از اين پس در اين مقاله، هر جا کلمه اخلاق به کار مي رود منظور، اخلاق خوب است.
مکاتب، انديشه ها و انديشه ورزان گوناگون- چه الهي و چه مادي- تعاريف و مصاديق مختلفي براي اين اخلاق ارائه نموده اند؛ از جمله اين که اخلاق عبارت است از اصولي که « سعادت فرد را تامين کند » ، « موجب کمال گردد » ، مصالح جامعه را تامين نمايد » ، « موجب قرب به خداوند گردد » ، نفس را از صفات رذيله پاک سازد و به ملکات جميله بيارايد » ، « قابل ستايش و تحسين باشد » ، « قابل تعميم در ميان افراد باشد » ، « موجب مراعات حدود وسط ميان غرايز و عواطف گردد » ، « تامين کننده قدرت باشد » ، « جلب کننده محبت باشد » و « عدالت را تامين کند » .
ما در اين مقاله اولاً: به دليل اينکه هر يک از تعاريف فوق به يک جهت توجه دارد و از جهات ديگر روي گردان است و ثانيا: به انگيزه رعايت ايجاز و اختصار، از نقد و بررسي آراي مختلف امتناع نموده و تعريف مورد نظر خود از اخلاق را اين گونه بيان مي نماييم:
« اخلاق، مجموعه اي از ارزش ها و اعمال است که در جان و نهاد آدمي ريشه دوانده و از تعديل غرايز و عواطف، و رعايت محبت و عدالت ناشي، و موجب تلطيف روابط انساني، زيبايي زندگي اين جهاني و ايجاد شايستگي براي تقرب به خداوند مي گردد » .
تعريف جامعه
منظور از جامعه در اين نوشته « اجتماع عده اي از انسان هاست که با قبول ضمني يا صريح برخي هنجارها و به انگيزه تقسيم کار و استخدام مادي و معنوي يکديگر در کنار هم زندگي مي کنند » .تعريف اخلاق اجتماعي
با توجه به دو تعريف بالا مي توان اخلاق اجتماعي را اين گونه تعريف نمود: « مجموعه اي از ارزش ها و اعمال جمعي که در فطرت سليم بشري ريشه داشته و از تعديل غرايز و عواطف و رعايت محبت و عدل در سطوح چهارگانه قوانين، رفتارها، ساختارها و کارگزارها ناشي، و موجب تلطيف روابط انساني و روابط فرمانبران و فرمانروايان در جامعه، زيبايي و سهولت حيات اجتماعي و ايجاد شايستگي لازم براي تقرب شهروندان يک جامعه به خداوند مي گردد » .شايد بتوان اخلاق اجتماعي را بازتاب شعور فردي و اجتماعي انسان در جامعه تلقي کرد. آموزه ها و ارزش هايي چون صداقت، راستي، نوع دوستي و عدالت، در همه جوامع، فضيلت اخلاقي قلمداد مي شوند و قابل ستايش و تمجيدند، در نتيجه نبودن يا کمرنگ بودن اين فضايل در هر جامعه، نشاط انحطاط و زوال آن جامعه است. به همين علت است که هر جا موضوع اجتماع، حکومت، سياست و قدرت مطرح باشد، مسئله اخلاق و آموزه هاي اخلاقي نزد فيلسوفان و انديشمندان درصدر مسائل و مباحثات آنان قرار دارد. (3)
براساس مکتب اخلاقي اسلام، ارزش هاي اخلاقي تاثيري دو گانه دارند: هم فرد را مي سازند و هم جامعه را. برخلاف نظريه غيرگرايان، نظريه اخلاقي اسلام معتقد است که فعل اخلاقي آن نيست که نفعش فقط براي ديگران باشد بلکه براي خود شخص نيز سودمند است؛ چه، مصلحت اين دو، در واقع از هم جدا نيست.
رابطه سياست و اخلاق
رابطه اخلاق و سياست، و نوع ارتباط بين سياست مداري و اخلاق مداري، از مسائل اساسي انديشه سياسي و سوال هاي بنيادين حوزه فلسفه سياسي است که طرح آن به دوره پيش از ميلاد مسيح برمي گردد و در اين جا از آن رو که امنيت، مقوله اي سياسي نيز هست ناگزيريم بدان اشاره کنيم.« ارسطو » با طرح منطقي اين مدعا که عمل بايد تحت فرماندهي اخلاق باشد، به ارائه تعريف مشخصي از عمل خوب سياسي همت گمارد و گفت: « عمل خوب براي يک سياست مدار آن است که وي را به سوي فضايل غايي رهنمون سازد » . وي از ضرورت تلفيق احتياط و فضايل اخلاقي به مثابه مقدمه لازم براي سلامت عمل مرد سياسي ياد کرد و به اين ترتيب « تقدم ارزش ها و اخلاقيات » را رساند. به نظر او عالم سياست در صورت عدم وجود سياست مدار اخلاقي در کانون آن، همانند کشتي اي بدون ناخدا مي ماند که در گرداب گرفتار آمده و جز تلف کردن انرژي و گمراهي، چيزي نصيب آن نخواهد شد. (4)
« آگوستين قديس » پا از اين فراتر نهاد و حتي مشروعيت يا عدم مشروعيت حکومت را مبتني بر "اخلاقي يا غيراخلاقي عمل کردن" آن دانست. در انديشه وي اخلاق، باعث استواري و دوام حکومت ها مي شود و در طبقه بندي او شهري که در زمينه اخلاقي، بالاترين درجه فضيلت را داشته باشد « شهر عدالت » ناميده مي شود. (5)
در انديشه سياسي مسلمانان، فلاسفه سياسي در چارچوب تقسيم بندي رايج علوم به دو بخش « حکمت نظري » و « حکمت عملي » ، با قرار دادن اخلاق و سياست در حوزه حکمت عملي، سياست را بيشتر بر پايه اخلاق تحليل و تعليل کرده و حتي مهم ترين هدف آن را سعادت و فضيلت دانسته اند. (6)
فارابي در تعاريف خود از سياست و حکومت به معيارها و آموزه هاي اخلاقي توجه دارد و هدف اساسي سياست و اخلاق را خير و سعادت انسان معرفي مي کند. وي راه ايجاد فضيلت در وجود انسان را اين
مي داند که افعال و سنن فاضله، پيوسته در شهرها و ميان امت ها رايج و شايع باشد و همگان مشترکاً آنها را به کار بندند. به عقيده وي اين کار امکان پذير نيست مگر به وسيله حکومتي که در پرتو آن، اين افعال، سنن، عادات و ملکات اخلاق، در شهرها و ميان مردم رواج يابد.
از نظر گاه مکتب تشيع، اصولا سياست مدار غيراخلاقي مورد پذيرش نيست و حکومت وي مشروعيت ندارد. مهم ترين شرط براي سياست مدار در اين هندسه فکري و ديني، « عدالت » - به معناي گسترده آن- است که در شخص" امام" متجلي است و در صورت عدم حضور يا بسط يد وي نيز براي "ولي" ضروري شمرده مي شود. اين حقيقت، ريشه اي قرآني دارد (7) و بارها و بارها در تاريخ تشيع بر آن تاکيد شده است. از جمله آن گاه که طعنه مخالفان اهل بيت (عليه السلام) مبني بر اهل جهاد نبودن شيعه براي ائمه اطهار نقل مي شود آنان بر وجوب جهاد تاکيد مي کنند، ولي اين شرط را نيز ذکر مي نمايند که: « ولکن مع إمام عادل » (8). و مي دانيم که جهاد يکي از شئون حاکم است که گاه به ديگري نيز تفويض مي شود و حکومت، دايره اي وسيع تر دارد؛ لذا رعايت عدالت براي حاکم به طريق اولي قابل اثبات است. پس براي بيان رابطه سياست و اخلاق، مقدمات و نتايج زير را مي توان ترتيب داد:
1- اخلاق شامل سجايا و ملکاتي است که عدالت، لبّ لباب و چکيده آن است؛
2- عدالت، شرط لازم براي سياست مدار مشروع است.
نتيجه: سياست مدار، بايد برخوردار از اخلاق باشد؛ و الا مشروع نيست.
رابطه عدالت و اخلاق
ارسطو بارها تاکيد مي کند که چون عدالت شامل همه فضايل مي شود، در نتيجه فضيلت کامل است، زيرا عدل ورزيدن مستلزم به کار بردن همه فضايل اخلاقي است. (9)در انديشه متفکران مسلمان نيز عدالت اوج انسانيت محسوب مي گردد؛ مثلا ابوعلي مسکويه راز، معلم ثالث، در کتاب تهذيب الاخلاق، عدالت را، هم عين فضيلت و هم ثمره فضايل مي داند. (10)
صد البته عدالت، وقتي به کمال مي رسد آدمي آن را نه تنها براي خويشتن، بلکه در ارتباط با ديگران نيز تحقق بخشد. لذا خواجه نصيرالدين طوسي معتقد است که براي دست يابي به جامعه سياسي اخلاقي، بايد شخص حاکم، نخست در ذات خويش عدالت بورزد و افعال و اعمال خود را براساس آن تنظيم کند و آن گاه از ديگران عدالت بخواهد. (11)
هر آنچه در ذيل عنوان پيش براي توضيح لزوم عادل بودن سياست مدار آمد، در اين عنوان نيز به کار مي آيد؛ به اضافه اين که از ديدگاه علماي اخلاق شيعه « عدالت، افضل فضايل و اشرف کمالات است، زيرا آن مستلزم جميع صفات کماليه است، بلکه عين آنهاست؛ هم چنان که جور که ضد آن است مستلزم جميع رذايل بلکه خود آنهاست.. » (12)
رابطه قانون و اخلاق
با دانستن موارد بالا، اين سوال هاي بنيادين رخ مي نمايد که راه کار عملي براي تحقق امور زير چيست؟:اولاً: مردِ سياسيِ اخلاقي بر مصدر امور قرار گيرد؛
ثانياً: وي دولت مردان اخلاقي به کار بگمارد؛
ثالثاً: بتوان جامعه را- که غريزتاً به امور غيراخلاقي کشش دارد- به سوي اخلاق و فضيلت سوق داد؛
و رابعاً: همواره عدالت بر اين جامعه حاکم باشد؛
اين جاست که سخن از « قانون » به ميان مي آيد؛ قانوني که در آن اعتدال و اخلاق رعايت شده و جامعه با آن مستحکم و باقوام گردد.
از همين رو بود که ارسطو مي گفت: « اگر قانون گذار در راستاي پديد آمدن فضايل اخلاقي همت گمارد، طبعاً شهروندان خوبي را در طي زمان خواهيم داشت. وي « عدل » ، « ميانه روي و اتخاذ روش حد و وسط » ، « آزادي » ، « افتخار » و « شجاعت » را از جمله اصول اخلاقي برمي شمرد » . (13)
خواجه نصيرالدين طوسي هم معتقد بود: « بايد حاکم حکيم رهبري جامعه را بر عهده داشته باشد تا وي قوانين را وضع کند و اين قوانين به تدريج عادت شهروندان شده، اخلاق را شکل داده به رفتارهاي آنان جهت دهد » .
پس « قانون اخلاقي » و « اخلاق قانون مند » رمز سعادت جامعه بشري است.
ارتباط اين سه رابطه با بحث
نظريه ما- به عنوان چارچوب و اساس اين مقاله- از يک سو مبتني بر اخلاق است و از سوي ديگر، در بستري جمعي و اجتماعي شکل مي گيرد. مي دانيم که کوچک ترين اجتماع بشري نيز ناگزير از داشتن حکومت ( يعني سياست ) است. حکومت و سياست نيز بدون داشتن دو رکن قانون و عدل پابرجا و مستمر نخواهد بود.بنابراين ناچار بوديم که رابطه « اخلاق » را با هر کدام از اين مقومات سه گانه جامعه بررسي کنيم. در بخش سوم نيز دوباره به رابطه اين سه رابطه" با امنيت خواهيم پرداخت.
بيان نظريه
پس از شناخت اخلاق، جامعه و اخلاق اجتماعي، و نيز پس از دريافت ارتباط وثيق و تودر توي اخلاق با سياست، عدالت و قانون، اينک نوبت به طرح چارچوب نظري بحث- يعني تبيين نظريه جامعه اخلاقي- مي رسد:جامعه انسانيِ آرماني آن گاه شکل خواهد گرفت که در سطوح گوناگون و ارکان مختلف آن، اخلاق و سجاياي اخلاقي حاکم شود؛ يعني اکثريت عناصر آن جامعه نه تنها ملتزم به انجام واجبات، ترک محرمات و رعايت قانون ( با تعاريف پيش گفته؛ يعني قانوني که به وسيله حاکم حکيم وضع گرديده و در نتيجه در آن، عدل و اعتدال و اخلاق رعايت شده است ) باشند بلکه از آن نيز فراتر رفته، به رعايت اخلاق و اصول اخلاقي نيز پاي بند گردند.
مطابق اين نظريه، حاکميت قانون و مراعات حريم احکام، حتي اگر به شکل کامل (14) از سوي شهروندان و دولت مردان مرعي گردد- هر چند که جامعه اي خوب و روان را خواهد ساخت- اما هم چنان يک پله تا جامعه آرماني و اجتماع دل پذير و الهي مورد نظر فاصله خواهد داشت.
توضيح بيشتر در قالب مثال
1- در حديث شريفه آمده است: « المال مال الله و الاغنياء اُمناءُ الله و الناس عيالُ الله؛ هر آن چه ثروت و مکنت که در دنيا موجود است از آن خداست و ثروتمندان امانت داران خداوند در نگهداري از اين اموال اند و مردم خانواده خداوندند » .با دقت کامل در روايت فوق، اين مطلب استفاده مي شود که اگرچه به لحاظ فقهي، با تاديه حقوق مالي واجب- نظير خمس، زکات و ماليات مشروع- ديگر چيزي بر ذمه ثروتمندان جامعه نيست، اما به لحاظ اخلاقي، ذمه آنان با پرداخت حقوق واجبشان بري نخواهد شد.
در اين روايت، مردم، خانواده خداوند و توانگران امانت داران او محسوب شده اند که بايد از سوي ولي خانواده و به نيابت از او آنان را سرپرستي نمايند. پس همان گونه که ولي يک خانواده در برآوردن حاجات افراد واجب النفقه خويش ( مانند همسر و فرزندانش ) فقط به مقدار واجب بسنده نمي کند بلکه تا حد توان به آنها انفاق مي نمايد، ثروتمندان هم نبايد به تکاليف و واجبات خود اکتفا نمود و بقيه اموال خود را- که درواقع ملک خداست- حبس يا فقط در راه خويش مصرف کنند.
پس انسان متمولي که ثروتش را از راه هاي حلال و مشروع به دست آورده و تمام حقوق واجبش را ادا مي کند، ولي از آن پا فراتر نمي نهد ممکن است انساني خوب و متدين بوده و قانون اخلاقي را مراعات کرده باشد؛ اما انساني متخلق و کامل به معناي پاي بند به همه اصول اخلاقي نمي باشد.
2- مثال ديگر، همان حديث معروف از حضرت باقرالعلوم (عليه السلام) است که برخي از مردم عصر خويش، که اصطلاحا شيعه نيز بودند، را فاقد « مقام معنوي بالا » و « کمال » خواند، چرا که به چنان خُلق و حميّتي نرسيده بودند که نيازمندان بودن اذن از جيب و کيسه آنان حاجت خود را برگيرند و آنان اعتراض نکنند (15) حال آن که همه مي دانيم که مال انسان از لحاظ فقه اسلامي، محترم و تلاش براي حفظ آن واجب است و برآوردن کردن حاجت نيازمندان بيش از تکليف مالي لازم التأديه، آن هم به اين شکل و بدون اذن، واجب نيست. اما آن گاه که در مرحله اي عالي تر از محدوده احکام خمسه فقهي، وارد وادي اخلاق و احکام اخلاقي مي شويم تعاملي جداگانه مي طلبد و به تعبير امام (عليه السلام) مخصوص افراد کامل و صاحب مقام است.
اين، همان مرحله اي است که اگر جامعه اي وارد آن شود به کمال آرماني و مقام مدينه فاضله نائل شده است.
بخش دوم: تطبيق نظريه بر « نظام آرماني مهدوي »
اخلاق مداري و فضيلت گرايي، الگوي توسعه ي سياسي مهدوي
حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در قيام و دعوت خويش، مردم را به دين و آييني جديد نمي خواند؛ بلکه آنان را به دين پيامبر و طريقت فراموش شده اجدادش (عليه السلام) دعوت مي نمايد. اين دين و طريقت، همان تکميل اخلاق و تتميم سجاياي زيباي انساني است، که: « بعثتُ لاُتمَّمَ مَکارِمَ الاخلاق » . (16)تمام تلاش پيامبر (صلي الله عليه و آله)، علي (عليه السلام) و فرزندان آن بزرگواران (عليه السلام) اين است که مردم را به زينت هاي اخلاقي و حُلَل دروني مزيّن نمايند؛ و مهدي (عليه السلام) نيز وارث مرام و محقق کننده هدف همانان است.
برخلاف دنياي جديد که دغدغه اي نسبت به تربيت اخلاقي افراد ندارد و آن را امري فردي بر مي شمرد، الگوي توسعه سياسي در سيره معصومان- به ويژه معصوماني که فرصت تشکيل حکومت يافتند- تلاش براي تربيت و آماده سازي اخلاقي مردم بوده است. (17) بنابراين « الگوي توسعه سياسي در عصر مهدوي عبارت است از همکاري و مشارکت سياسي فعال و متعهدانه مردم به رهبري امام معصوم (عليه السلام) بر اساس شريعت و هدايت الهي براي زمينه سازي فضيلت اخلاقي در عرصه جهاني » . (18)
با توجه به تعريف بالا و التفات به آن چه در بيان نظريه گذشت، جامعه مهدوي از آن رو جامعه اي آرماني است که اولاً: حاکم حکيم، بر آن و بر قوانين آن اشراف دارد و ثانياً: بر پايه اخلاق و فضايل اخلاقي شکل مي گيرد نه فقط در سايه حاکميت واجبات و حفظ حدود محرمات.
در واقع، « فضيلت مداري » سنگ بناي جامعه مهدوي و « زمينه سازي سعادت اخلاقي » اساس سياست اسلامي در آن عصر خواهد بود؛ يعني سياست، علم و قدرت، ابزاري در خدمت اهداف ديني هستند و آن گاه که اخلاق در تمامي ارکان و سطوح حاکم شد، نظام آرماني الهي شکل خواهد گرفت؛ و اين ادامه همان سيره نبوي و علوي است که نخستين هدف آنان تغيير جامعه جاهلي به جامعه اسلامي و بسط زمينه هاي تکامل اخلاقي در جامعه بوده است. (19)
شواهدي از اخبار ملاحم؛ با تأکيد بر سطوح جامعه
در اين جا براي اثبات مدعاي خويش در تطبيق « نظريه جامعه اخلاقي » بر « نظام موعود مهدوي » ، به نمونه هايي از اخبار و احاديثي اشاره مي کنيم که از اخلاق و فضيلت مداري در جامعه مهدوي حکايت مي کند؛ آن هم در سه سطح اصلي آن جامعه، يعني « حاکم يا خود حضرت » ، « کارگزاران يا اصحاب خاص حضرت » و « توده يا مردم عصر حضرت » :الف ) اخلاق و فضيلت مداري در سطح رهبر و حاکم
از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمود:إذا أذِنَ الله تعالي للقائم في الخروج صعد المنبر فدعا الناس الي نفسه و ناشدهم بالله و دعاهم إلي حقَّه و أن يسيرَ فيهم بسنّة رسول الله (صلي الله عليه و آله) و يعمل فيهم بعمله... » ؛
هنگامي که خداوند رخصت قيام را به قائم دهد ايشان بر فراز منبر آيد و مردم را به سوي خويش بخواند و آنان را به خدا سوگند دهد و براي گرفتن حقش فرا خواند و عهد کند که با سيرت رسول خدا با ايشان رفتار و با عملکرد وي با ايشان عمل خواهد نمود.. (20)
مي دانيم که به شهادت قرآن کريم، سيره و سنت رسول خدا، سير بر خلق عظيم بود. بنابراين ابتدا در سطح رهبري جامعه، فردي قرار خواهد گرفت که اخلاق و فضايل را در کامل ترين شکل ممکن و به نحو اتم و وافر داراست. اين گونه است که او مي تواند اين فضيلت ها و سجايا را در سطوح پايين تر نيز جاري نمايد. همان گونه که خواجه نصير نيز- آن جا که در کتاب اساس الاقتباس راه هاي اخلاقي کردن جامعه را تشريح مي کند- معتقد است براي اين که جامعه سياسي- اخلاقي باشد بايد از حاکم و رهبر آغاز کرد؛ يعني شخص حاکم، نخست در ذات خويش عدالت بورزد و افعال و اعمال خود را براساس آن تنظيم کند آن گاه از ديگران عدالت بخواهد.
ب ) اخلاق و فضيلت مداري در سطح کارگزاران
1- از اميرمومنان (عليه السلام) نقل است که فرمود:إنه ياخُذُ البيعهَ عن أصحابه علي أن... لايحسبوا طعاماً من بُرًّأو شعير و يرضون بالقليل و يلبسون الخشن من الثياب...؛
حضرت با اصحابش ميثاق مي بندد که غذايي انبار نکنند و به کم قانع باشند و لباس هاي خشن بپوشند... (21)
از اين بخشِ روايت دو نکته زير استفاده مي گردد:
اول: هيچ يک از موارد مذکور در اين بخش از ميثاق، اموري واجب نيستند؛ نه پرهيز از ذخيره سازي مواد غذايي خويش، نه قناعت به متاع ناچيز و نه پوشيدن لباس هاي زبر و ارزان. اما در آرمان شهر مهدوي، ياران رهبر و کارگزاران دولت، نبايد در محدوده عمل به واجبات و ترک محرمات متوقف بمانند بلکه بايد بيشترين پاي بندي به اخلاق و نُسُک را داشته باشند. دل برداشتن از دنيا و اکتفا کردن به قدر ضرورت، از مصاديق بارز زهد است (22) و زهد نيز نه از زمره واجبات که در عداد سجاياي اخلاقي است. (23)
دوم: تمام آنچه در اين جا ذکر شد، چيزهايي است که در سيره و سنت شخص رسول اعظم (صلي الله عليه و آله) آمده است. بنابراين و با توجه به روايت مذکور در فقره الف، لازم است که کارگزاران نظام آرماني نيز همانند رهبرشان، مستن به سنت نبوي باشند.
2- امام صادق (عليه السلام) فرمود: « هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد، بايد در عصر انتظار، مظهر اخلاق نيک اسلامي باشد. چنين کسي اگر پيش از قيام قائم درگذرد، پاداش او مانند کساني است که قائم را درک کنند و به حضور او برسند. » (24)
روايت آن قدر صريح و مستقيم، مؤيد مدعاست که نيازي به توضيح ندارد.
3- حضرت صادق آل محمد (صلي الله عليه و آله) در روايت ديگري، ياوران امام را اين گونه توصيف مي نمايد: « در ميان ايشان مردماني هستند که از اول شب تا آخر آن به عبادت مشغول اند و وقتي صبح مي کنند روي اسب هاي خود آماده نبردند. ايشان شب ها مانند راهبان اند و در روز همانند شيران. »
مي دانيم که عبادت شبانه نيز امري واجب نيست؛ بلکه سنت پيامبر و سيره متخلقان و مخلصان است.
پ ) اخلاق و فضيلت مداري در سطح توده ها
امام محمد باقر (عليه السلام) رشد اخلاقي آحاد مردم در زمان حاکميت مدينه فاضله مهدوي را اين گونه بيان فرموده است: « چون قائم ما برخيزد وضعي پيش مي آيد که مرد به سوي کيسه برادر خود مي آيد و از آن حاجتش را برمي دارد و صاحب مال او را منع نمي کند » . (25)توضيح اين وضعيت به شدت اخلاقي و توسعه يافته، قبلا گذشت و در پايان نيز به آن اشاره خواهد شد.
اخلاق مداري، وابسته به تکميل مثلث عقل، علم و ايمان
به نظر خواجه نصيرالدين طوسي اگر در جامعه اي « علم و حکمت » نباشد انسان هاي پست وارد قلمرو سياست مي شوند و اين موجب پديد آمدن فتنه در جامعه مي گردد، چرا که « قوام مُدُن به مَلِک بود؛ و قوام ملک به سياست؛ و قوام سياست به حکمت » . (26)غزالي نيز مي نويسد: « حاکم اگر مسئوليتش را به درستي انجام دهد هيچ سعادتي با کار وي برابري نمي کند و اگر تقصير کند به شقاوتي افتد که وراي آن هيچ شقاوتي نباشد. حکومت با چنين مسئوليت عظيم، نياز به دانش بسيار دارد » . (27)
پس در پايان اين بخش لازم است بر اين نکته پاي بفشاريم که:
حاکميت مطلق اخلاق و فضيلت، و بسنده نکردن مردم به حيطه اوامر و نواهي و تعالي آنان به مرتبه فضايل اخلاقي، امري است که نيازمند « علم و معرفت » است.
کسب معرفت نيز به نوبه خود وابسته به داشتن « عقل سليم » - و نه عقل تنها حساب گر- است.
استفاده بهينه از عقل سليم، گوش فرا دادن به نداهاي آن، قرباني نکردن آموزه هاي عقلاني در پاي غرايز و احساسات آني و سرپيچي ننمودن از دستورهاي عقل نيز بستگي به تکميل « ايمان » دارد.
از اين رو لازم است که شهروندان جامعه اخلاقي مهدوي، براي ارتقا به خلق نهايي، ابتدا به خلعت عقل سالم، علم وافر و ايمان کامل مزين گردند:
1- از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده است که فرمود: « هرگاه قائم ما خروج کند دست خود را بر سر بندگان مي گذارد، پس به سبب آن عقل ها و خردهاي ايشان کامل مي گردد » . (28)
هم چنين آن حضرت (عليه السلام) از شخصي به نام « سعيد بن حسن » پرسيد: « آيا وضعيت شما به حدي رسيده است که يکي از شما نزد برادران خود بيايد و دست خود را در کيسه او کند و حاجت خويش را بردارد و آن برادر او را منع نکند؟ » عرض کرد: « چنين شخصي را در ميان خود نمي شناسم » . حضرت فرمود: « پس مقام و کمالي ندارند. » آن شخص پرسيد: « آيا اين حال موجب هلاکت ايشان است؟ » فرمود: « نه! به راستي که اين گروه هنوز عقل هايشان کامل نشده است. » (29)
اين جاست که راه « عقل سليم الهي که انسان را امر به احسان و انفاق مال مي نمايد » از بيراهه « عقل حساب گر (30) که فرد را تشويق به استخدام يک طرفه و استثمار ديگران مي نمايد » جدا مي گردد.
2- ابوعبدلله جعفر بن محمد صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « ايمانتان کامل نمي گردد مگر آن که قائم ما ظهور کند. در آن هنگام خداوند در شما بردباري و شکيبايي پديد مي آورد و آن گاه مومن کامل خواهيد شد » . (31)
بخش سوم: « امنيت » در جامعه اخلاقي مهدوي
ميزان تاثير پذيري امنيت از ارزش هاي اخلاقي، بحثي تازه نيست و ريشه هاي آن را، هم مي توان نزد فلاسفه سياسي کلاسيک سراغ کرد و هم در نوشته هاي انديشمندان مدرن پي گرفت، به ويژه در دوران جنگ سرد- که از ترس جنگ جهان سوز هسته اي خواب به چشمان جهان راه نمي يافت- توجه بسياري به آن جلب شد. در بين نويسندگان متقدم مي توان به « سنت اگوستين » ، « ماکياولي » ، « هابز » ، « گروسيوس » و « کانت » و از جمله صاحب نظران متأخر به - « نيبهور » ، « مورگنتا » ، « بول » ، « فالک » و « بوزمن » اشاره داشت. (32)در دوره مدرن و در حوزه انديشه هاي واقع گرايانه ماکياوليستي، گرچه مجال اندکي براي « اخلاقيات » باقي مي ماند اما انديشمندان ديگري بر اين مهم پاي فشرده اند؛ از جمله: توماس پانگل » که معتقد است بروز تحولات چشم گير در عصر روشنفکري، در واقع چشم انداز تازه اي را در روابط بين الملل پديد آورد که در آن ضرورت وجود اصول و مبادي هدايت گر اخلاقي براي تنظيم رفتارها در گستره بين المللي به مراتب بيشتر از پيش حس مي شد.
اخلاق و امنيت در دوران باستان
به غير از آن چه از ابتداي مقاله تاکنون از ارسطو و افلاطون نقل کرديم، « تو سيديد » - يکي ديگر از حکماي يونان است که به صراحت اخلاق را تامين کننده امنيت مي دانست- افراط را علت بروز تخاصم برمي شمرد و قائل به آن بود که « ميانه روي » - به عنوان يک فضيلت اخلاقي- تنها راه گريز از حوادث خون باري چون جنگ پلوپونزي است. (33)اخلاق و امنيت در انديشه سياسي کلاسيک و مدرن
اگر عصر آگوستين قديس را پايان دوره کلاسيک فلسفه سياسي و دوران انديشه ورزي اکويناس را سرآغاز عصر مدرن بخوانيم، بسيار جالب خواهد بود. اگر بدانيم که مفهوم « جنگ عادلانه » - به عنوان محصول ترکيب اخلاق با عمل در عرصه تامين امنيت- با انتشار آثار سنت آگوستين آغاز شد و به وسيله سنت توماس اکويناس به اوج خود رسيد. (34) اين نظريه، در گذار قرن هاي متمادي، باطراحي يک بستر اخلاقي متناسب براي هدايت استفاده از قدرت نظامي در تخاصمات، توانسته است به الگويي براي حضور ارزش ها در قلمرو سياست هاي امنيتي تبديل گردد.اخلاقيات، جنگ سرد و رئاليسم
در دوران جنگ سرد نيز، نوع رابطه بين اخلاقيات با امنيت ملي، يکي از مسائل حساس و جنجال برانگيز بين انديشه گران اين دوره جهان بود. به زعم بسياري از نظريه پردازان يا دولت مردان اين برهه، اخلاقيات مي بايست از حيطه ملاحظات مربوط به کارکرد و اهداف سياست امنيت ملي و سياست خارجي جدا گردد؛ چرا که ماهيتي کاملا ذهني و شخصي دارد. اين رويکرد- که از آن به « واقع گرايي » ياد مي شود - از اواخر دهه 1940 تا پايان دهه 1960 بر حوزه مطالعه روابط بين الملل آمريکايي حاکم بود و افرادي همچون « حرج کنان » آن را پي مي گرفتند و دخالت دادن ملاحظات اخلاقي در سياست هاي بين المللي راحتي « خطرساز » خواندند! در دهه 1970 نگرش تازه اي در حوزه مطالعاتي آمريکا پديدار شد. اين ديدگاه بر آن بود که اصل عدم دخالت الخلاق در سياست هاي امنيتي، چندان هم معتبر نبوده و در خور نقد و تامل است. مطابق اين تحليل، اخلاق نه تنها نبايد به حاشيه رانده شود بلکه بايد در کانون سياست امنيتي قرار بگيرد. يکي از اصول چهارگانه اين نگرش صراحتاً بيان مي دارد: « تمامي مردم در حکم برادران يکديگرند و از آن جا که شهروند يک دولت جهاني به شمار مي آيند با يکديگر نسبت دارند؛ لذا اصول اخلاقي، عام و دربر گيرنده همه اعضاي اين دولت جهاني مي باشد » . طرح اين ديدگاه به معناي به چالش فراخواندن رويکرد واقع گرايانه- به ويژه در نسبتي که بين اخلاق و سياست امنيتي برقرار مي کرد- بود.هم چنين مطابق ديدگاه طرفداران « حقوق طبيعي » ، شهروندان فقط زماني به صيانت و تلاش در راه پيشرفت هر چه بيشتر نظام توجيه و برانگيخته مي شوند که قبل از آن به نوعي قانع شده باشند که اين نظام، « خوب » و « عادلانه » است و اين کار صورت نمي گيرد مگر با حضور ارزش هاي عام و فراگيري که مستند به مبادي اي چون « طبيعت انسان » ، « حقوق طبيعي » و يا مقولاتي از اين قبيل باشند. بدون وجود چنين بستر اخلاقي اي، عملا سياست امنيتي کارآمد و امنيت پايدار معنا ندارد. (35)
اخلاق، منافع ملي و نظام بين الملل
منافع ملي مقدم است يا مراعات اخلاق؟ آيا منافع ملي و بين المللي با اخلاق هم پوشاني دارد؟مطابق نظر برخي از فلاسفه سياسي، همچون « ماکياولي » ، منافع ملي و حتي منافع شخصي شهريار يا منافع گروهي هيئت حاکمه - بر اخلاق تقدم دارد. برخي از رئاليست ها نيز با پيروي از انسان شناسي هابزي در همين سبيل قدم نهاده اند؛ مثلا « هانس مورگنتا » بر اين عقيده بود که ماهيت سياسي صحنه داخلي کشورها با صحنه بين المللي بسيار متفاوت است. در صحنه داخلي، قانون و اخلاق را مي توان اجرا کرد، ولي در صحنه بين المللي، اخلاق، توهم است و قانون به معناي اجماع قدرت مندان است. به نظر وي- و مطابق بنايي که با نام « رئاليسم سياسي » پي ريزي کرد- سياست خارجي کشورها و عرصه سياست بين الملل، صحنه رقابت سياسشي و مبارزه براي قدرت يابي و يا حفظ قدرت است. (36)
اما « امانوئل کانت » از سياست مداران مي خواست که « نگاهشان معطوف به انسانيت باشد؛ و نه منافع خرد يک واحد سياسي مشخص » . (37) وي بر اين باور بود که رسالت اخلاقي دولت مردان آن است که جهت دست يافتن به ابزارهاي تحقق صلح دائمي پيوسته تلاش نمايند. رسيدن به چنين وضعيتي نيز صرفاً زماني ميسر است که دولت ها و دولت مردان از اصول عام و فراگيري تبعيت نمايند که نه صرفاً مبتني بر منافع ملي و سياست قدرت، بلکه براساس « اصول عام اخلاقي لازم الاجراء » باشد.
امروزه ديگر، عموم واقع گرايان بر اين عقيده اند که طرح منافع ملي و ارزش هاي اخلاقي به مثابه دو نيروي متضاد در عرصه تصميم سازي، اصلاً صحيح نيست (38) و برخي از نظريه پردازان در تلاش بوده اند تا به نوعي بين « غيراخلاقي بودن » واقع گرايي و « غير اجرايي بودن » آرمان گرايي جمع کنند.
اخلاق؛ دست مايه نظام جهاني
اگرچه رئاليست ها و انترناسيوناليست ها همکاري دولت ها و حرکت به سوي نظام جهاني را امري ناشي از اجبارهاي عملي و پراگماتيک مي دانند، اما گروهي نيز هستند که همکاري و همگرايي را داراي صبغه اي اخلاقي مي دانند. در برداشت ايدئاليستي، همکاري دولت ها امري اخلاقي، ارزشي و نتيجه خوش بيني به انسان و اعتماد به نفس خود بنياد انساني است که پي آمد آن، صلح پايدار براساس ارزش هاي مشترک بشري است. (39) اين تفاوت ديدگاه، دو نتيجه متفاوت نيز به ارمغان مي آورد: نتيجه تفکر انترناسيوناليست ها امنيت منطقه اي است؛ در حالي که حاصل انديشه رئاليست ها که معتقدند دولت ها به دليل ارزش اخلاقي که براي همکاري قائل هستند به آن مبادرت مي ورزند، امنيت جهاني است. همکاري به عنوان امري اخلاقي و ارزشي در صورت عدم پذيرش موجوديت دولت ملي، زمينه ساز همکاري جهاني در قالب جامعه مشترک بشري يا دولت جهاني مي گردد. (40)اخلاق و امنيت در انديشه اسلامي
الف) امنيت در قرآن کريم
مبحث امنيت در آيات الهي را با در نظر گرفتن « مرجع امنيت » مي توان به چهار گروه تقسيم کرد: امنيت فردي، امنيت در خانواده، امنيت ملي و امنيت جهاني. (41) برخي از اصول و ارزش هاي اخلاقي که به ايجاد امنيت در هر يک از اين چهار گروه منجر مي گردد عبارت اند از:1- امنيت فردي:- عدم آلودگي ايمان به ظلم (42)
- رعايت امنيت مهاجرين (43)
2- امنيت در خانواده:- مراعات حريم ها در روابط دختر و پسر (44)
- توزيع عادلانه محبت (45)
3- امنيت ملي: - مسئوليت مضاعف نخبگان و مسئولان (46)
- حکم به عدل کردن. (47)
4- امنيت جهاني: - وفاي به عهد و التزام به قراردها. (48)
قرآن کريم هم چنين در بيش از 30 آيه به عوامل ايجاد امنيت رواني در جامعه اشاره مي کند که بسياري از آنها- همانند ياد خدا، احسان، نيکوکاري و دوري از بخل و حسادت- صبغه اخلاقي دارند.
ب) امنيت در سنت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله)
اولين اقدام پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از هجرت به مدينه، براي ايجاد امنيت بين مردم اين شهر- که در دو قبيله اوس و خزرج تمرکز و با يکديگر اختلاف داشتند- صورت گرفت. (49) اقدام بعدي هم « ايجاد برادري » بين مهاجرين و انصار بود. اين دو عمل اخلاقي حضرت (صلي الله عليه و آله) امنيت رواني، فردي و اجتماعي شهروندان مدينة النبي را فراهم کرد که با تدوين و امضاي « ميثاق مدينه » مستحکم تر نيز گرديد.پ) امنيت در سيره ائمه اطهار (عليه السلام)
از ديدگاه اميرالمومنين علي (عليه السلام) صلح، جزئي از فلسفه تشريع اسلام است و اسلام اساساً ديني صلح جو است و در نتيجه، صلح در روابط بين الملل يک اصل است. (50) هم چنين بنابر کلمات آن حضرت مواردي چون تنظيم معاش فقرا از بيت المال، توجه به يتيمان و سال خوردگان، فقرزدايي و حراست از حقوق شهروندان از راه کارهاي وصول به امنيت اقتصادي شمرده مي شود. (51)مرجع امنيت در احاديث اهل بيت (عليه السلام) نيز اسلام و توحيد- يعني همان دين کامل کننده مکارم اخلاق - است. حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:
أُمرتُ أن أُقاتل الناس حتي يقولوا لا اله الا الله فإذا قالوا فقد حرم علي دماؤهم و أموالهم؛ (52)
من شما را به نبرد با مردم فرا مي خوانم تا اين که « لا اله الا الله » بگويند، هنگامي که مسلمان شدند، خون و مالشان بر شما حرام است.
در خود جنگ نيز، برخلاف نظريه کساني که اخلاق را امري نسبي مي دانند يا سياست بدون اخلاق را توصيه و تجويز مي کنند، احاديث متعددي از معصومين (عليه السلام) وجود دارد که امر به مراعات اخلاقي مي کند (53)؛
نظير:
- خودداري از دشنام گويي به دشمن؛ (54)
- نهي از قتل سفير و گروگان؛ (55)
- ممنوعيت استفاده از زهر و ...؛ (56)
- لزوم معاشرت نيکوي فرماندهان با افراد غيرنظامي و حتي سربازان تحت امر. (57)
سطوح تحليل امنيت
کارشناسان معمولا سه سطح تحليل را در مباحث علمي امنيتي مورد توجه قرار مي دهند:1- سطح ساختاري؛
2- سطح ايدئولوژيک؛
3- سطح فردي.
در سطح ساختاري، انديشه گرايان منازعات جاري را نتيجه ماهيت هرج و مرج گونه نظام بين الملل مي دانند لذا توجه بسياري به سامان دهي اين وضعيت مي شود تا از اين طريق بتوان از ظهور درگيري ممانعت به عمل آورد. بر اين اساس طيف متنوعي از آرا در خصوص ساختار تک قطبي، دو قطبي، چند قطبي و... در نظام بين الملل مطرح مي شود که تماماً به دنبال آن هستند تا با آرايش مناسب بازيگران، تهديدهاي نظامي و به تبع آن کاربرد نيروهاي نظامي را تعديل نمايند.
از حيث ايدئولوژيک نيز ايده پايان تاريخ مطرح مي شود که سعي دارد با پايان بخشيدن به منازعات نظري، نوعي هم گرايي و وحدت در حوزه علايق و خواسته ها را در گستره جهاني پديد آورد تا به اين وسيله برخوردهاي ايدئولوژيک- به قيمت ايجاد نوعي هژموني عقيدتي- به حداقل ممکن برسند.
آخرين سطح تحليلي که مورد توجه قرار مي گيرد « فرد » به عنوان موضوع مطالعات امنيتي است. و اين که بايد در محاسبات امنيتي بار ديگر فرد اعتبار و شان از دست رفته اش را بيابد. دراين طيف از مطالعات، با تکيه بر فرد و نقش محوري او در بروز منازعات مختلف ( از منازعات خود داخل نهادهاي اجتماعي گرفته تا درگيري هاي جمعي و در نهايت جنگ ها ) بر اين باورند که بايد به فرد و خواست هاي او توجهي در خور نشان داد تا بتوان به اصلاح کل نظام جهاني و کاهش درگيري ها اميد بست. (58)
بررسي امنيت و سطوح تحليل آن در « جامعه اخلاقي مهدوي »
اخلاق و امنيت را بايد در موضوع مهم « سطوح تحليل » نيز بررسي کرد:1- سطح ساختاري
ساختار نظام بين الملل در جامعه اخلاقي مهدوي، مبتني بر « نظام واحد جهاني » است و از آن رو که « حاکمي عادل » ، « قوانيني عادلانه » و « شهروندان جهاني متخلقي » دارد ماهيتي هرج و مرج گونه نخواهد داشت. لذا تهديدهاي نظامي و به تبع آن کاربرد نيروهاي نظامي نيز معناي امروزين خود را از دست مي دهد.شايد عدم امنيت در چنين جامعه اي، به صورت « فضيلت گريزي برخي از شهروندان » تعريف شد. در اين صورت سياست مداران بايد از قدرت سياسي خويش به عنوان ابزار و وسيله اي براي تربيت اين شهروندان استفاده کنند.
2- سطح ايدئولوژيک
مهدي موعود (عليه السلام) کامل ترين و جامع ترين ايدئولوژي و عقيده را به بشريت تقديم مي کند؛ و چون اين ايده نيازهاي گوناگون انسان را پاسخ مي دهد و تمام شعبه ها و رشته هاي کشف شده و کشف نشده علم را در اختيار دارد (59)، به منازعات نظري به شکلي راستين پايان مي دهد (60) و در حوزه علايق و خواسته ها در گستره جهاني، هم گرايي و وحدت الهي پديد مي آورد. به اين ترتيب، برخوردهاي ايدئولوژيک، سالبه به انتفاع موضوع خواهند شد.3- سطح فردي
« فرد » - که اکنون موضوع مطالعات امنيتي است- در جامعه مذکور نيز پايه همه تلاش هاست. اصولا بدون تکيه بر فرد و نقش محوري او، نمي توان جامعه مهدوي را تصور و تبيين کرد.ما در طرح امنيتي خود به فرد از دو جهت عمودي و افقي اهميت مي دهيم:
- از جهت افقي، فرد بايد عنوان « انسان متخلق » را کسب کند و پايه « خانواده اخلاق مدار » و سپس سازنده « محله اخلاقي » ، « شهر اخلاقي » ، « کشور اخلاقي » ، « منطقه اخلاقي » و « نظام جهاني اخلاقي » باشد.
- از جهت عمودي، فرد بايد با هدايت « آن حاکم و مرد سياسي که الگوي تام و تمام اخلاق است » به سوي خداوند و « خُلق الهي » حرکت کند.
هر قدر که فرد در اين دو حرکت افقي و عمودي پيشرفت بيشتري داشته باشد به همان ميزان از مخاصمه و تهديد دور مي شود. هر گاه جهت حرکت تمام يا اکثر افراد و آحاد بشري اين گونه شد، ريشه منازعات و تهديدات خشکيده مي شود. بديهي است در صورت بروز تهديد از سوي کساني که خلاف اين جهت حرکت مي کنند، پاسخ بسيار قاطع و سريع خواهد بود و امنيت دوباره به سرعت برقرار خواهد گرديد.
ارتباط آن سه رابطه با امنيت
در بخش اول به بحث در مورد سه رابطه زير پرداختيم:- رابطه سياست و اخلاق؛
- رابطه قانون و اخلاق؛
- رابطه عدالت و اخلاق.
اينک با بيان نظريه و آن گاه توصيف جامعه مهدوي و مفهوم امنيت، به خوبي واضح شد که:
1- امنيت پايدار، چه در بعد داخلي و چه در نظام بين الملل، تنها در سايه سياست اخلاقي شکل مي گيرد.
2- سياست اخلاقي نيز به نوبه خود، بدون داشتن رکن « قانون برخاسته از اخلاق » به سامان نخواهد گرديد.
3- عدل، اُسّ و اساس دولت است و حکومت بدون آن پابرجا نخواهد بود و در نتيجه نخواهد توانست به هرج و مرج پايان دهد و امنيت به ارمغان آورد.
نتيجه آن که: سياست مهدوي؛ حکومت مبتني براخلاق است؛ لذا بر پايه هاي عدالت، علم و قانون شکل مي گيرد. بديهي است که وجود تهديد در چنين ساختاري، بي مفهوم خواهد بود.
ثمره بحث
از آن جا که لازم است از بحث فوق، ثمره اي براي زندگي امروز خود برگيريم و نيز از آن رو که بايد به مدعاي نظريه « جامعه اخلاقي » که کاربردي بودن و ارائه راه کار است وفادار باشيم، نکات زير به اختصار يادآوري مي گردد:1- تلاش هاي علمي ما در زمينه هاي گوناگون ديني، و برداشت هاي مستند ما از آيات و روايات بايد به نظريه سازي و تئوري پردازي منتهي گردد. سپس اين نظريات بايد به هم ملحق شده، راه برد واقع بينانه و منسجمي را براي رسيدن ما به جامعه الهي و مطلوب ارائه دهد.
2- گفتمان مهدويت، اين قابليت را دارد که انديشمندان ما با غور در زوايا و رواياتش، نظريه هايي که دردنياي امروز کاربرد داشته باشد را از آن استخراج نمايند.
3- نظريه « جامعه اخلاقي » و زير شاخه هاي آن- به ويژه شاخه « حکومت مبتني بر اخلاق » - يکي از اين نظريات است که پشتوانه مستندي از گفتمان جامع مهدويت دارد.
4- اگر دين را مجموعه اي متشکل از سه بخش « عقايد » ، « احکام » و « اخلاق » بدانيم، با توجه به هدف اصلي بعثت انبيا (عليه السلام) و نبي اکرم (صلي الله عليه و آله)، عقايد و احکام پله هايي هستند که انسان و اجتماع را به اخلاق مي رسانند.
5- ثابت شد که جامعه مهدوي، جامعه اي اخلاقي و فضيلت مند است؛ پس جامعه منتظر نيز بايد در اخلاق و فضايل در نزديکي هاي آن جامعه موعود به سر برد.
6- با حاکم شدن اخلاق در جامعه و حکومت، انسان به آرزوي و دغدغه ديرينه خود- يعني کسب امنيت پايدار- نيز دست خواهد يافت. در اين هندسه، فرد جاي گاه بسيار مهمي را داراست.
7- از مجموع آنچه تاکنون گفته شد نتيجه مي گيريم که:
الف) به عنوان شيعيان منتظر که نسبت به گفتماني به نام مهدويت احساس علقه و دين مي کنيم، بايد جامعه اي که در آن تنفس مي کنيم را به سوي جامعه اي نزديک به مختصات مهدوي حرکت دهيم.
ب) براي داشتن چنين جامعه اي بايد اخلاق را در عقيده و عملمان جاري سازيم. و سپس با طرح نظريه و نظام، سجاياي اخلاقي را در سطح قوانين، ساختارها، کارگزارها، رفتارها و توده ها نهادينه کنيم.
پ) اگر اين کار را کرديم امنيت رانيز به دست آورده ايم، چرا که « چون که صد آمد نود هم پيش ماست » .
8- فراموش نکنيم که: آرمان داشتن، امري انساني، اما اصرار در تحقق سريع آن، کاري غيرعقلايي است. لذا تمامي مراحل بالا بايد تدريجي و قدم به قدم حاصل شود.
پي نوشت ها :
1- اين نظريه، براي تبيين بيشتر، بخش هايي همچون « نظام بين المللي اخلاقي » ، « نظام منطقه اي اخلاقي » ، « نظام اجتماعي اخلاقي » ، « حکومت مبتني بر اخلاق » ، « شهر اخلاقي » ، « محله اخلاقي » ، « خانواده اخلاقي » و « شهروند متخلق » را نيز شامل مي شود.
2- رضا خراساني، اخلاق و سياست، ص 23.
3- همان، ص 50.
4- جمعي از نويسندگان، مراحل بنيادين انديشه در مطالعات امنيت ملي، گردآوري دکتر اصغر افتخاري، ص 372.
5- بهاء الدين پازارگاد، تاريخ فلسفه سياسي، ص 263.
6- خراساني، همان، ص 35.
7- « لا ينالُ عَهدِي الظّالِمِينَ ).
8- شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، تحقيق رباني شيرازي، کتاب الجهاد و الامر بالمعروف.
9- ارسطو، نيکوماخوس، ص 168.
10- مسکويه رازي، تهذيب الاخلاق، ص 111.
11- خواجه نصيرالدين طوسي، اساس الاقتباس، تصحيح مدرس رضوي، ص 549.
12- نراقي، معراج السعاده، ص 78.
13- اصغرافتخاري، همان، ص 372.
14- بديهي است که عبارت « رعايت کامل قانون و احکام در جامعه » تعبيري مسامحي بوده و به معناي اين است که غالب افراد آن جامعه و به بيان ديگر عامه شهروندان ملتزم به اين امور باشند، و الا روشن است که هيچ گاه - حتي در عصر ظهور مدينه فاضله مهدوي-صد در صد افراد و آحاد جامعه، معتقد و ملتزم به همه دستورات و خصال نيکوي فردي و اجتماعي نخواهند بود. اصولا تا وقتي که شيطان، نفس اماره و غرايز متضاد وجود دارد و مادام که انسان، مختار است، افراد مذنب و عاصي نيز وجود خواهند داشت، و الاول موجود فالتالي مثله.
15- نوري، نجم الثاقب، ص 164.
16- شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج1، ص 411.
17- بهروز لک، سياست و مهدويت، ص 112.
18- همان،ص 105.
19- همان،ص 106.
20- آية الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 468.
21- آية الله صافي، همان، ص 469.
22- نراقي، همان، ص 362.
23- نراقي، همان.
24- حکيمي، خورشيد مغرب، ص 273 ( به نقل از بحار الانوار، ج52، ص 140 ).
25- محدث نوري، همان، ص 164.
26- خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، ص 309.
27- غزالي کيمياي سعادت، ص 527 و 542.
28- محدث نوري، همان، ص 163.
29- همان، ص 164.
30- نظير آنچه در ليبراليسم تعريف مي گردد.
31- بهروز لک، سياست و مهدويت، ص 106.
32- اصغر افتخاري، همان، ص 370.
33- اصغر افتخاري، همان، ص 372.
34- همان، ص 372.
35- همان، ص 392 و 391.
36- دکتر محمود سريع القلم، ايران و جهاني شدن، ص 14.
37- اصغر افتخاري، همان، ص 375.
38- همان، ص 387.
39- جمعي از نويسندگان، استراتژي امنيت ملي در جمهوري اسلامي ايران، ص 131.
40- همان، ص 133.
41- عليرضا اسلامي ، مقاله « امنيت درقرآن » ، فصلنامه علوم سياسي، شماره 33، بهار 1385.
42- انعام، آيه 82.
43- يوسف، آيه 99.
44- قصص، آيه 25.
45- يوسف، آيه 8 و 9.
46- احزاب، آيه 30.
47- نساء، آيه 58.
48- حدود 20 آيه بر اين مهم تاکيد کرده اند.
49- روح الله شريعتي، مقاله « گفتمان امنيتي پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) » ، فصلنامه علوم سياسي، شماره 33، بهار 1385.
50- علي اکبري معلم، مقاله « سيماي امنيت در نهج البلاغه » ، فصلنامه علوم سياسي، شماره 34، تابستان 1385.
51- همان.
52- علامه مجلسي، بحارالانوار، ج65، ص 242.
53- ابوالفضل سلطان محمدي، مقاله « جنگ و صلح در احاديث » ، فصلنامه علوم سياسي، شماره 34، تابستان 1385.
54- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج3، ص 171.
55- بحارالانوار، ج67، ص 31 و 34.
56- فروع کافي، ج1، ص 334.
57- بحارالانوار، ج32، ص 410 و 415.
58- اصغر افتخاري، همان، ص 316.
59- آية الله صافي، همان، ص309.
60- مستند: « إذا قام القائم... قال: إن دولتنا آخر الدول » . آيه الله صافي، همان، ص 308.
1- بهروز لک، دکتر غلام رضا، سياست و مهدويت، قم: انتشارات حکمت رويش، 1384.
2- حکيمي، محمدرضا، خورشيد مغرب، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374.
3- صافي گلپايگاني، آية الله لطف الله، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر (عليه السلام)، تهران: مکتبة الصدر، بي تا.
4- طبرسي نوري، ميرزا حسين، نجم الثاقب، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1382.
5- مجلسي، علامه محمد باقر، مهدي موعود، ترجمه حسن بن محمد ولي اروميه اي، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1379.
6- جمعي از نويسندگان، استراتژي امنيت ملي در جمهوري اسلامي ايران، ( مجموعه مقالات اولين همايش ملي مطالعات راهبردي در جمهوري اسلامي ايران )؛ تهران، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1384.
7- جمعي از نويسندگان، مراحل بنيادين انديشه در مطالعات امنيت ملي، گردآوري و ترجمه دکتر اصغر افتخاري، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردي، 1381
8- خراساني، رضا، اخلاق و سياست، قم: انتشارات بوستان کتاب قم، 1383.
9- فصلنامه علوم سياسي، شماره 33، بهار 1385.
10- فصلنامه علوم سياسي، شماره 34، تابستان 1385.
11- سادات، محمدعلي، اخلاق اسلامي، تهران: شرکت چاپ و نشر ايران، 1370.
12- عبدخدائي، محمدهادي، اخلاق پزشکي، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1371.
13- مطهري، آية الله شهيد مرتضي، فلسفه اخلاق، تهران: انتشارات صدرا، 1371.
14- نراقي، ملااحمد، معراج السعاده، قم: انتشارات هجرت، 1371.
منبع مقاله :
مکارم شيرازي ...{ و ديگران }، (1387)، گفتمان مهدويت، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}